سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

گفت : برام مهم نیستی که ببخشمت یا نبخشمت . و خندید .

گفتم : من برات مهم نیستم . ثانیه ها و دقیقه هایی که صرف کردی چی ؟ اونا هم مهم نیستن ؟!

باز هم خندید .

گفتم : می شه عصبانی باشی ؟

گفت : نه . نمی تونم دو بار عصبانی بشم .

باز هم خندید .

احساس کردم من هم دارم می خندم . تلخ .

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 88/4/1ساعت  6:15 عصر  توسط صوفی 
  برای دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آرزو
آمدنم بهر چه بود ؟!
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
حتی بیشتر از خود آرزو
من واقعی
سخت
اسم اعظم
[عناوین آرشیوشده]