سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

سحر از کنارم گذشت بی صدا

و من صبح را ندیده کور شدم

دو چشمم گرفت تاریکی شب

و من از بهار و نگاه و سپیده دور شدم ...

 

 

* چند سال پیش که تازه با ادبیات آشنا شده بودم  این دو (مثلا ) بیت شعر رو نوشتم . فکرشم نمیکردم که یه زمانی وصف حال خودم بشه ...  

 


نوشته شده در  دوشنبه 88/11/26ساعت  3:5 عصر  توسط صوفی 
  برای دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آرزو
آمدنم بهر چه بود ؟!
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
حتی بیشتر از خود آرزو
من واقعی
سخت
اسم اعظم
[عناوین آرشیوشده]