سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

حکایت آن دستها و آن چشمها را که شنیدند

شرمسار گشتند

و آشکارا حساب خود را از آنها جدا کردند .

اما همانها که عقب کشیدند و دست روی دست گذاشتند و به افسوس خوردن قناعت کردند ،

همانها ،

می دانند که داستان قلب ، داستان دیگری است .

قلب حافظه ای دارد به بلندای تاریخ ،

قلب می داند که از کجا آمده ،

و به کجا می رود ،

قلب هرگز چیزی را فراموش نمیکند .

و زجر میکشد ...

 

 قلب طاقت خیانت کردن ندارد .

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 91/8/22ساعت  9:20 عصر  توسط صوفی 
  برای دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آرزو
آمدنم بهر چه بود ؟!
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
حتی بیشتر از خود آرزو
من واقعی
سخت
اسم اعظم
[عناوین آرشیوشده]