حالا مگه چی شده ؟ فقط خسته شدم . چرا نگم از چی ؟ اینجا که
قرار نیست مراعات کسی یا چیزی رو بکنم .
خسته از آدم ها . اصلا هم شعاری نیست . شعر هم قرار نیست بگم .
دارم حرف می زنم . عین همه ی آدمها . عین تمام حرفهایی که هر روز
می شنوم و از شنیدشون خسته شدم . آدمها خسته کننده شدن . نه
اینکه خودم جزو آدم ها نیستم . خب هر کسی حق داره که تو یک
مقطعی از زندگیش از یه چیزی خسته بشه . حتی از خودش .
مثلا حق داره که از شنیدن خسته بشه و آرزوی کر بودن بکنه . نمی
خواد ناشکری کنه . ولی آدمه دیگه ، خسته شده .
چرا با سوم شخص حرف می زنم ؟! با کسی رودرواسی ندارم که ! این
منم . اول شخص مفرد مفرد مفرد مفرد ... همین انسان کذایی . چرا
دروغ؟ نمی دونم کذایی یعنی چی ؟ فقط شنیدم .عین خیلی از آدمهای
دیگه که خیلی چیزا میگن بدون اینکه معنیش رو بدونن . مگه من آدم
نیستم ؟ مگه مثل بقیه نیستم ؟ نه اینکه نپرسیده باشم . جواب
نگرفتم . اصلا مگه من نپرسیدن هم بلدم ؟! کاش بلد بودم . از پرسیدن
هم خسته شدم . از نفهمیدن و خندیدن . کاش آدمها بلد بودن که به
بلد نبودنهاشون اعتراف کنن . چه اشکالی داره ؟
حرفهام داره خسته کننده میشه ؟ چه اشکالی داره یک بار هم من
دیگران رو خسته کنم ؟ اصلا دوست دارم که ببینم مخاطبم داره خمیازه
میکشه و تو دلش به من فحش میده . چه اشکالی داره ؟ مگه من
همیشه خمیازه هام رو قورت نمی دم ؟ اصلا چرا قورت می دم ؟ چرا
نباید دیگران بفهمن که من خسته شدم ؟ مگه ازشون می ترسم ؟ نکنه
می ترسم ناراحت بشن ؟ ای بابا ...
چرا اینقدر می پرسم ؟؟؟ از شکل علامت سوال خسته شدم ! اصلا
مگه کسی جواب های منو می دونه ؟ نه ، دیگه سوال نمی پرسم . غر
می زنم . ( شکل صحیح کلمه " غر " رو هم باید به لیست ندونسته هام
اضافه کنم . ) خوبه ؟ عالیه ! اصلا هم به این فکر نمی کنم که از این
کار چی عایدم میشه . همه چی که نباید فایده داشته باشه . آدمهای
مادی همیشه به فایده فکر میکنن . من که مادی نیستم . دارم از خودم
تعریف میکنم . چه اشکالی داره ؟ در ضمن من دروغگو ، ریاکار ،
شیطون ، بی ادب و نفهم هم نیستم . احمق هم نیستم . بالاخره
تواضع هم حدی داره دیگه . مثلا تواضع یکی از اون کاراییه که هیچ فایده
ای نداره . برای همین آدمهایی که مادی نیستن می تونن متواضع
باشند .
حرفام خیلی طولانی شده ؟ همیشه شعبان ، یک بار هم رمضان !
عوض اون همه نوشته های کوتاه ! اصلا چه اهمیتی داره ؟ اینجا برای
هیچ کسه . اینجا می نویسم که راحت باشم . مگه غیر از اینه ؟ اینجا
می نویسم که حرفام هیچ ربطی به هم نداشته باشه . اینجا می
نویسم که نگران نفهمیدن حرفام نباشم . می نویسم که زندون زبونم رو
بشکنم و هر چی دوست دارم بگم .
ولی حالا خسته شدم . خب عادت ندارم به این همه حرف زدن . آره
خسته شدم . خیلی خسته شدم ...