سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمی دانم چرا شب را برای رقم زدن سرنوشتم انتخاب کرده ای ؟ برای گریه کردنم ، برای پاک شدنم ...

شاید چون با تاریکی اش ، تاریکی ام را به یادم آوری و با نور ماه اش ، روزنه ی امید را _ رحمتت را _ .

حتی شبی را برگزیدی که من نیز چو شب سیاه پوش باشم ، و نه فقط برای خودم ، گریه کنم .

شب را برگزیده ای ، شاید تا ببینی من مثل همیشه خواب می مانم یا نه ؟

شب را برگزیده ای ، شاید تا پاکم کنی . و سپیده دم ، من نیز همچو شب ، به پایان برسم و

دوباره متولد شوم .

شب را برگزیده ای ، شاید تا حکمتش ، مثل تاریکی اش ، تا ابد برایم "راز" باقی بماند

و مثل همیشه بگویم :

نمی دانم .

 

 

 

                             شب


نوشته شده در  جمعه 87/6/29ساعت  2:53 عصر  توسط صوفی 
  برای دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آرزو
آمدنم بهر چه بود ؟!
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
حتی بیشتر از خود آرزو
من واقعی
سخت
اسم اعظم
[عناوین آرشیوشده]